بخاطر


برابر پارسی: بهر، به پاس، برای، از روی، از بهر، از برای

لغت نامه دهخدا

بخاطر. [ ب ِ طِ رِ ] ( حرف اضافه مرکب ) بجهت ِ. بسبب ِ. برای خاطرِ. ( آنندراج ) :
از من که شهره ام به غم افسانه گوش کن
یک حرف هم بخاطر دیوانه گوش کن.
علی خراسانی.
|| ( از: ب + خاطر ) بیاد. آنچه در دل گذرد. ( ناظم الاطباء ).
- بخاطر آوردن ؛ بیاد آوردن. ( ناظم الاطباء ). به خیال آوردن. یاد کردن. ( آنندراج ). بنظر آوردن. به ذکر آوردن.
- بخاطر داشتن ؛ محفوظ داشتن. ملحوظ داشتن. بیاد داشتن.
- بخاطر گذرانیدن ؛ در دل گذرانیدن. ( ناظم الاطباء ).
- بخاطر گذشتن ؛ در دل گذشتن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

بجهت بسبب .

واژه نامه بختیاریکا

سی دل

مترادف ها

through (حرف اضافه)
از میان، از وسط، بواسطه، بخاطر، در ظرف، از طریق

for (حرف اضافه)
در برابر، در مقابل، مربوط به، بجای، برای اینکه، بواسطه، در مدت، برای، بخاطر، به منظور، بجهت، از طرف، به بهای، برله، بقدر، بطرفداری از

pro (حرف اضافه)
بخاطر، له

فارسی به عربی

خلال

پیشنهاد کاربران

what with
Due to; because of; taking ( something ) into consideration ( used typically to introduce several causes of something )
What with the children being at home and my parents coming to stay, I have too much to do
...
[مشاهده متن کامل]

The Smiths find it difficult to manage financially, what with Mr. Smith losing his job and Mrs. Smith being too ill to work

واسه - vāseye - : بخاطره، برای
بخاطر تو اینکارو کردم
واسه تو اینکارو کردم
واژه بخاطر عربی نیست بلکه پارسی است چون در عربی می شود لأن در ترکی می شود ��nk� این واژه یعنی بخاطر صد درصد پارسی است.
زِ
همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر
نهان کِی مانَد آن رازی کزو سازند محفل ها
حافظ
بر اثر ، به دلیل ، به علت
نوشتار 'به خاطر' صحیح تر هست.
به حساب، با ملاحظه ی ، با توجه به
on the basis of something
on the score of
از سَرِ /ز سَرِ ؛ از روی. بسبب. بخاطر :
لقمه ای چند از سر اشتها تناول کرد. ( سعدی ) .
نظر خدای بینان ز سر هوا نباشد
سفر نیازمندان ز سر خطا نباشد.
سعدی.
این سخن از سر دردیست که من میگویم.
...
[مشاهده متن کامل]

اوحدی.
حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر
که دعایی ز سر صدق جز آنجا نکنی.
حافظ.
دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید
هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت.
حافظ.

by virtue of ( something )
به موجب / بموجب . . . . . . . . . . . .
به مناسبت
به سبب . . . . . . . . . .
در نتیجهٔ . . . . . . . . . .
محض خاطر. . . . . .
در گویش سیستانی به جای بخاطر می گویند وسیهvasiaeبه مانند وسیه توای کاربکردو
Beacuse of
همانگونه ک پیداست بهترین و زیبنده ترین جایگزین و برابر برای بخاطر همان بهر و از بهر میباشد و امیدوارم همه ایرانیان تلاش خود را در راستای بکاربری این واژه زیبا بکاربرند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس