بحیری

لغت نامه دهخدا

بحیری. [ ب ُ ح َ ] ( ص نسبی منسوب به بُحَیر ) جد خاندانی است.

بحیری. [ ب ُ ح َ ] ( اِخ ) احمدبن محمدبن جعفرو نبیره او سعیدبن محمد و مظهربن بحیربن محمد و اسماعیل بن عون محدثانند. ( از منتهی الارب ). || محمد کامل بحیری مدیر روزنامه طرابلس شام از مؤلفان بود و سیاحتنامه ای دارد. ( از معجم المطبوعات ).

پیشنهاد کاربران

نام روستایی در استان بوشهر و به فاصله ۵کلیومتری جنوب شهر خورموج از توابع شهرستان دشتی، جمعیت ۱۰۰۰ نفری این روستا چهرهای شاخص و ملی فراوانی دارد از جمله؛
شفیق شهریاری ( شاعر و دبیروآموزگار دوم مدرسه ایرانیعنی سعادت )
...
[مشاهده متن کامل]

میربهزاد شهریاری ( نماینده رودباران در مجلس شورا اسلامی که در صانحه بمبگذاری بهمراه شهید بهشتی به شهادت رسیدند )
نادر مهدوی ( ملقب به نهنگ خلیج فارس که آمریکایی ها به اولقب �مارمیت ازرمیت� داده بودند چراکه نفس غربی ها و عراق را در جنگ نفتکش ها بند آورده بودآنهم فقط بایک قایق دوموتوره عاشورا )
محمدصادق گرامی �حرمان� ( شاعر )

بپرس