بحی کردن

مترادف ها

quarrel (فعل)
ستیزه کردن، بحی کردن، نزاع کردن، دعوی کردن

argue (فعل)
دلیل اوردن، مشاجره کردن، سر و کله زدن، استدلال کردن، بحی کردن، گفتگو کردن

bandy (فعل)
بحی کردن، رد و بدل کردن، اینسو و انسو پرت کردن

discuss (فعل)
بحی کردن، گفتگو کردن، مطرح کردن، با دقت به کردن

dissert (فعل)
بحی کردن، مباحثه کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس