سبب عزت و سخای تو گشت
زاده و داده جبال و بحور.
مسعودسعد.
|| ج ِ بحر، بمعنی وزن شعر. ( غیاث اللغات ). || آهنگهای موسیقی. و بحورالالحان نام کتابی است. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به بحر شود.بحور. [ ب َ ] ( ع ص ، اِ ) اسپ تیزرفتار فراخ گام. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).