بحساب
لغت نامه دهخدا
- بحساب آمدن ؛ در شمار آمدن.
- بحساب آوردن ؛ در شمار گرفتن. در محاسبه نظر داشتن.
- || گرفتن. تخمین زدن. تقدیر کردن.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
سلیم
بحساب: به شمار، مانند اینکه بگوییم این یک کار فرهنگی بحساب می آید یعنی این یک کار فرهنگی به شمار می آید.
بحساب: به شمار، مانند اینکه بگوییم این یک کار فرهنگی بحساب می آید یعنی این یک کار فرهنگی به شمار می آید.