گفت تو بحث شگرفی می کنی
معنیی را بند حرفی می کنی.
مولوی.
با طایفه دانشمندان در جامع دمشق بحثی همی کردم. ( گلستان سعدی ).خجل بازگردیدن آغاز کرد
که شرم آمدش بحث آن راز کرد.
سعدی ( بوستان ).
نه در هر سخن بحث کردن رواست خطا بر بزرگان گرفتن خطاست.
سعدی.
مستند اهل مدرسه زان بحث می کنندورنه چرا کند بکسی هوشیار بحث.
محمدقلی سلیم.
مستان کنند در سر مستی بهم نزاع من میکنم همیشه به وقت خمار بحث.
محمدقلی سلیم.
|| نزاع کردن. || شرط کردن. گرو بستن. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به بحث شود.