بحال
لغت نامه دهخدا
- گوسفند بحال ، گاو بحال ؛ آن گوسفند و گاو که فربه و چاق باشد. و رجوع به حال و ترکیبات آن شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
سلیم
بحال: بی خردی، بیچارگی.
بحال: بی خردی، بیچارگی.
سلیم
بحال: به دیوانگی مانند بحال خود سرگردان ست برابری اش اینکه در دیوانگی خودش سرگردان ست.
بحال: به دیوانگی مانند بحال خود سرگردان ست برابری اش اینکه در دیوانگی خودش سرگردان ست.