بجوشیدن. [ ب ِ دَ ] ( مص ) ( از: ب + جوشیدن ) بجوش آمدن. جوشیدن. || انبوه شدن لشکر. گرد شدن. فراهم آمدن سپاهیان یا حشرات به انبوهی : بجوشید لشکر چو مور و ملخ کشیدند از کوه تا کوه نخ.عنصری.- بجوشیدن دل ؛ غثیان. ( زمخشری ). و رجوع به جوشیدن شود.