بجوش. [ ب ِ ] ( ص مرکب ) ( از: ب + جوش ) در حال جوشیدن. در حال جوشش. جوشنده. جوشان : ای جهان از سر شمشیر تو دریای بجوش جوش دریای تو شمشیرزن و جوشن پوش.سوزنی.