بجهت
لغت نامه دهخدا
- بجهة آنکه ؛زیراکه. به سبب آنکه.
فرهنگ فارسی
مترادف ها
در برابر، در مقابل، مربوط به، بجای، برای اینکه، بواسطه، در مدت، برای، بخاطر، به منظور، بجهت، از طرف، به بهای، برله، بقدر، بطرفداری از
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
سلیم
بجهت: برای اینکه.
بجهت: برای اینکه.
سلیم
بجهت: خاطر مانند اینکه بگوییم به این جهت ترا جایزه می دهم یعنی به این خاطر تو را پاداش می دهم.
بجهت: خاطر مانند اینکه بگوییم به این جهت ترا جایزه می دهم یعنی به این خاطر تو را پاداش می دهم.
از واسط