ز هر دانشی زو بپرسید رای
همه پاسخ آمد یکایک بجای.
فردوسی.
|| حاصل شدن. به دست آمدن. منتج شدن : بدو گفت آن چاره گر کدخدای
کزو آرزوها نیاید بجای.
فردوسی.
به شهری که آرام و رای آیدت همه آرزوها بجای آیدت.
فردوسی.
مکعب داری و همی خواهی که آن عدد دانی که ازو بجای آمد، چون او را دوبار بدو درزدند. ( التفهیم بیرونی ).