بجاد

لغت نامه دهخدا

بجاد. [ ب ِ ] ( ع اِ ) گلیم مخطط. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کساء مخطط. چادر منقش. ج ، بُجُد. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).
- ذوالبجادین ؛ لقب عبداﷲبن عبدتهم که دلیل نبی ( ص ) بود. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

بجاد. [ ب ِ ] ( اِخ ) ابن عثمان. یکی از بناکنندگان مسجد ضرار است. ( از امتاع الاسماع ص 482 ).

بجاد. [ ب ِ ] ( اخ ) مردی از بنی سعدبن بکربن هوازن که در جنگ رسول با بنی هوازن دفاع کرد. ( از امتاع الاسماع ص 413 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس