بثق

لغت نامه دهخدا

بثق. [ ب َ / ب ِ ] ( ع مص ) زوداشک گردیدن چشم. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). زودریختن اشک. ( از اقرب الموارد ). || ویران کردن سیل بند را. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از مصادر زوزنی ). درانیدن سیل کناره نهر را. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). بند جوی گشادن. شکافتن سیل دیواره ای را. ( از اقرب الموارد ). درانیدن توجبه کناره جوی را. ( ناظم الاطباء ). || صدور. خروج. ( دزی ). تبثاق. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تبثاق شود.

بثق. [ ب َ / ب ِ ] ( ع اِ ) سرچشمه و کناره نهر که درانیده شده باشد. ج ، بُثوق. ( منتهی الارب ). بندآب گشاده. ( مهذب الاسماء ). آنجا که بند شکسته شود. ( از اقرب الموارد ). ج ، بُثوق. چنانکه گفته اند: و هؤلاء اهل الوثوق فی سد البثوق. ( اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس