بتیله

لغت نامه دهخدا

( بتیلة ) بتیلة. [ ب َ ل َ ] ( ع ص ، اِ ) بتیل. بتول. منقطعه از دنیا. ( از اقرب الموارد ). زن از دنیا بریده و مائل به خدا. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). منقطعه از دنیا برای روی آوردن بخدای تعالی. ( از اقرب الموارد ). || نهالی که از بن درختی برآمده و از آن درخت مستغنی شده باشد. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || درخت های خرد خرما که از درخت بزرگ جدا باشند. ج ، بتائل. || مرعلی بتیلة من رأیه ؛ یعنی از عزیمت خود برنگردید ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || هر عضو با گوشت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). هر اندام که به گوشت آکنده بود. ( مهذب الاسماء ) ج ، بتائل. هر عضو گوشتین. ( از اقرب الموارد ). || سرین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( یادداشت مؤلف ) ( ناظم الاطباء ).

بتیلة. [ ب َ ل َ ] ( اِخ ) آبی است نزدیک بتیل. ( آنندراج ). نام آبی نزدیک بتیل. ( ناظم الاطباء ). آبی است متعلق به بنی عمروبن ربیعةبن عبداﷲ. ( از معجم البلدان ).
بتیله. [ ب َ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) فتیله. ( آنندراج ). فتیله شمع و یا چراغ. ( ناظم الاطباء ). صورتی است از فتیله. و رجوع به فتیله شود.

پیشنهاد کاربران

در اطراف کرمان، وقتی فردی، فرد دیگری را حول بدهد میگویند بتیله ش دادم.

بپرس