بتکن

لغت نامه دهخدا

بتکن. [ ب ِ ک َ ] ( اِ ) ماله برزیگری را گویند و آن تخته ای باشد که زمین شیار کرده را بدان هموار کنند. ( انجمن آرای ناصری ) ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). تخته ای که برزگران بر زمین شیارکرده کشند تا کلوخهای او شکسته گردد. ( فرهنگ رشیدی ). ماله برزیگران. ( ناظم الاطباء ). || ماله. ( فرهنگ رشیدی ). || ( اِمص ) سر باز زدن. ( فرهنگ رشیدی ). سرباز زدن از طعام. میل طعام نکردن به سبب سیری . ( برهان قاطع ).بتکندن. بتکندیدن. و در این صورت بتکن امر از این مصدر خواهد بود. سر باز زدن. ( فرهنگ رشیدی ). میل نکردن. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). نخواستن خوراکی شام و ناهار. نفرت از طعام. ( ناظم الاطباء ). || درد سری که از بدهضمی پدید آید. ( ناظم الاطباء ).

گویش مازنی

/batokan/ بزن

پیشنهاد کاربران

بپرس