بتنگ امدن

لغت نامه دهخدا

( بتنگ آمدن ) بتنگ آمدن. [ ب ِ ت َ م َ دَ ] ( مص مرکب ) تنگ آمدن. به جان آمدن. عاجز و ملول شدن. ( آنندراج ) :
هست برین فرش دورنگ آمده
هر کسی از کار بتنگ آمده.
نظامی.
بتنگ آمد دل از بی همدمیها رو بکوه آرم
مگر آنجا کنم پیوند فریادی به فریادی.
صائب.

پیشنهاد کاربران

ذله شدن : به ستوه آمدن، خسته و عاجز شدن. به جان آمدن . به تنگ آمدن
دل گرفتن
دلم ز صومعه بگرفت و خِرقِهٔ سالوس
کجاست دیرِ مُغان و شرابِ ناب کجا
حافظ

بپرس