بتاویدن. [ ب ِ دَ ] ( مص ) گذاشتن. تحمل کردن که چنان شود. بتابیدن. طاقت آوردن. تاب آوردن : او مرا پیش شیر بپسنددمن نتاوم برو نشسته مگس.رودکی.