بتاوار

لغت نامه دهخدا

بتاوار. [ ب َ ] ( اِ، ق ) عاقبت. انجام. آخر کار. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). در آخر. سرانجام :
من خوب مکافات شما بازگذارم
من حق شمانیز گذارم به بتاوار .
منوچهری.
اثری مانده از آن داغ بتاوار مرا.
سوزنی.

فرهنگ عمید

عاقبت، انجام، آخر کار: من خوب مکافات شما بازگزارم / من حق شما باز گزارم به بتاوار (منوچهری: ۱۵۶ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس