بتات

لغت نامه دهخدا

بتات. [ ب َ] ( ع مص ) طلاق باین دادن که در آن رجعت جائز نیست. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). ابویزید گفت : طلقت الدنیا بتاتا؛ لارجعة لی فیها. ( یادداشت مؤلف ). || صدقه دادن چنانکه از صاحب آن بریده شود: تصدق صدقة بتاً و بتاتاً؛ ای انقطعت من صاحبها. ( از منتهی الارب ). || مشرف بر کاری بودن : هو علی بتات الامر، یعنی مشرف بر آن کارست. ( از اقرب الموارد ). || ( ع اِ ) رخت عروس. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || توشه مسافر و مرده. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). زاد. ( از اقرب الموارد ). || متاع خانه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). جهاز متاع خانه. ج ، اَبِتَّه. ( از اقرب الموارد ).

بتات. [ ب َت ْ تا ] ( ع ص ) بت باف. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). طیلسان باف. ( از اقرب الموارد ). بَتّی. ( از اقرب الموارد ). || فروشنده بت. ( منتهی الارب ). گلیم فروش. ( مهذب الاسماء ). || قَطّاع. ( اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس