بت تنگری
لغت نامه دهخدا
از آن روکه معنی چنگیزخان
بود شاه شاهان به توری زبان.
و چنگیزخان اگرچه میدانست که بت تنگری مزور و کذاب است اما در آن روز صلاح وقت در تعرض او ندانست و بعد چندگاه که بت تنگری هوس سروری کرد نوبتی جهت تمشیت امری از اموربا برادر چنگیزخان جوجی قسار آغاز بحث فرمود و جوجی حلق او را برگرفته و از جا برداشته چنان بر زمین زد که دیگر برنخاست. در جامعالتواریخ مسطور است که بت تنکری ولد منکلیک و اینجیکه بوده و نسب منکلیک اینجیکه به قونکیان بن از دیادت می پیوسته. از غرایب آنکه بت تنکری از گرما و سرما متضرر نگشتی. و برهنه در میان یخ و برف نشستی و تنها در کوهی که آن را او تان کاوران میگفتند منزل گزیدی و از هیچ کس خوردنی نجستی. ( از حبیب السیر چ خیام ج 3ص 21 و 22 ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید