بباد کردن

لغت نامه دهخدا

بباد کردن. [ ب ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نیست و نابود کردن. ( آنندراج ). به نحو اسراف و تبذیر یا بی فایدتی صرف و خرج کردن :
و اندر وقت که از مادر بوجود آمد کف دست گشاده داشت هر دو، زنان اهل بیت اوگفتند که هرچه بماند این بباد کند و بخورد و بدهد. ( تاریخ سیستان ).
روز جوانی شده یادش مکن
این دم پیری است ببادش مکن.
امیرخسرو.

فرهنگ فارسی

نیست و نابود کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس