بباد شدن. [ ب ِ ش ُ دَ] ( مص مرکب ) همراه باد رفتن. با باد پراکنده شدن. || کنایه از نابود شدن. مردن. ضیاع. ( تاج المصادر بیهقی ). از میان رفتن. ضایع شدن : یکی ترک تیری بر او برگشاد شد آن خسرو شاهزاده بباد.
دقیقی.
نه باک داشتم که همی عمر شد بباد نه شرم داشتم که همی زی خطا شدم.