بایکت

لغت نامه دهخدا

بایکت. [ ک ُ ] ( انگلیسی ،اِ ) تحریم. کسی را در بن بست قرار دادن از جهت بی اعتنائی چنانکه تاجر را از خرید و فروش و کسی را از جهت گفتگو و خانواده ای را ازجهت آمد و رفت. این اصطلاح انگلیسی است و نخستین مورد استعمال آن بعد از سال 1879م. است. در این سال یکی از نمایندگان ایرلند بنام پارنل برای حفظ حقوق روستائیان ایرلند ازیشان جمعیتی تشکیل کرد. این جمعیت به اقداماتی متوسل شد که ازآن جمله یکی پایداری در برابر مالکین و از دست ندادن اراضی و دیگری بایکوت کردن دشمنان جمعیت بود. کسانی که از طرف جمعیت روستائیان محکوم به بایکوت می شدند، در زحمت سخت می افتادند. زیرا هیچ یک از افراد ایرلند با ایشان معاشرت و معامله نمیکرد و حتی ملازمان و خدمه نیز ایشان را ترک میگفتند و چون این عمل نخست درباره بویکوت نامی از افسران انگلیسی اجرا شده بود بدین اسم موسوم شد. رجوع به تاریخ قرن نوزدهم و معاصرآلبرماله ترجمه آقای نصراﷲ فلسفی ص 199 به بعد شود.این کلمه در فرهنگ نظام به صورت بایکات آمده است.

پیشنهاد کاربران

بپرس