بایچو

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بایْچو، از امرای بزرگ مغول است، که مدتی از سوی خانان بزرگ، حاکم قفقاز و آذربایجان و روم (آسیای صغیر) بود و بخش مهمی از آسیای صغیر را برای مغول فتح کرد.
محمد قزوینی می نویسد که این نام در کتابهای فارسی گاهی «تایجو» نوشته شده ولی در بیش تر مآخذ عربی و فارسی «بایجو» آمده است، و درست همین است، چنانکه از مآخذ ارمنی و فرنگی آن زمان نیز برمی آید. کاترمر به نقل از تاریخ ارمنی اورپلیان ها، گفته است که در آن جا این نام پیوسته به صورت «پاچو» آمده است.

معنی بایچو
در شرح ماموریت تبلیغی ویلیام آو روبروک، کشیش فرانسیسکِن که در قلمرو مغول به مسافرت پرداخته بود، نام بایچو (به صورتهای گوناگون) آمده است که نشان می دهد حرف اول هجای آخر این نام «چ» است نه «ج». ناشر و مُحشّی این سفرنامه، از قول پِلْیو، نقل می کند که نام بایچو ممکن است صفت فاعلی از فعل «بایی» مغولی به معنی استقامت و پایداری باشد و بنابراین، بایچو یا بایچی به معنی مقاوم و پایدار است.

بررسی واژه بایچو در تاریخ مغول
در تاریخ مغول، کسان دیگری هم نام بایچو داشته اند، از جمله بایچو پسر هشتم چَغَتای، پسر چنگیز، و پسر اوّل مواتوکان، پسر چغتای. هووُرت، به نقل از گراگوس (یا کراکوس گنجکچی) مورّخ ارمنی، او را بایچو قُرچی، و ابن بی بی بایجو قُرجی ایلچی می خواند. قرچی یا قورچی به معنی ترکشدار است که در معنی سرباز و حاجب به کار رفته است. «نویان» یا «نوئین» به معنی امیر و فرمانده است و نام بایچو غالباً با این لقب ذکر می شود.

بایچو از دیدگاه رشیدالدّین
...

پیشنهاد کاربران

بایْچو ، از امرای بزرگ مغول که مدتی از سوی خانان بزرگ ، حاکم قفقاز و آذربایجان و روم ( آسیای صغیر ) بود و بخش مهمی از آسیای صغیر را برای مغول فتح کرد. محمّد قزوینی ( ج 3، ص 282 ) می نویسد که این نام در کتابهای فارسی گاهی «تایجو» نوشته شده ولی در بیشتر مآخذ عربی و فارسی «بایجو» آمده است ، و درست همین است ، چنانکه از مآخذ ارمنی و فرنگی آن زمان نیز برمی آید. کاترمر ( رشیدالدّین فضل اللّه ، 1836، ج 1، ص 123، حاشیه ) به نقل از تاریخ ارمنی اورپلیان ها ، گفته است که در آنجا این نام پیوسته به صورت «پاچو» آمده است . در شرح ماموریت تبلیغی ویلیام آو روبروک ، کشیش فرانسیسکِن که در قلمرو مغول به مسافرت پرداخته بود، نام بایچو ( به صورتهای گوناگون ) آمده است ( رجوع کنید به روبروک ، فهرست ) که نشان می دهد حرف اول هجای آخر این نام «چ » است نه «ج ». ناشر و مُحشّی این سفرنامه ، از قول پِلْیو، نقل می کند که نام بایچو ممکن است صفت فاعلی از فعل «بایی » مغولی به معنی استقامت و پایداری باشد و بنابراین ، بایچو یا بایچی به معنی مقاوم و پایدار است ( ص 263، حاشیه ) . در تاریخ مغول ، کسان دیگری هم نام بایچو داشته اند، از جمله بایچو پسر هشتم چَغَتای ، پسر چنگیز، و پسر اوّل مواتوکان ، پسر چغتای ( رشیدالدّین فضل اللّه ، 1911، ج 2، ص 163 ) . هووُرت ( ج 2، ص 43 ) ، به نقل از گراگوس ( یا کراکوس گنجکچی ) مورّخ ارمنی ، او را بایچو قُرچی ، و ابن بی بی ( ص 514 ) بایجو قُرجی ایلچی می خواند. قرچی یا قورچی به معنی ترکشدار است که در معنی سرباز و حاجب به کار رفته است . «نویان » یا «نوئین » به معنی امیر و فرمانده است و نام بایچو غالباً با این لقب ذکر می شود. بایچو، به گفتة رشیدالدّین ، از قوم ییسوت ، از شُعَب مغول ( از پسر نهم تومْنِنِه خان ) و از خویشانِ جِبه سردار بزرگ چنگیزخان بود. اوگتای * قاآن او را با جُرماغون ( رجوع کنید به چرماغون * نویان ) به ایران فرستاد و ابتدا رئیس «هَزارِه » و سپس رئیس «تومان » کرد ( 1965، ج 1، جزء 1، ص 561 ) . نیز رشیدالدّین در احوال جرماغون از قوم سونیت ، گوید که اوگتای پس از مرگ چنگیز و بازگشت جبه و سوباتای ( سبتای ) جرماغون را با چهار تومان لشکر به رسم «تُما» ( در مغولی به معنی برگزیدن عدّه ای از هزاره ها و صده هاست که به ولایات فرستند ) معیّن کرد و بعد از مرگ جرماغون ، بایچو را جای او منصوب کرد ( همان ، ج 1، جزء 1، ص 150ـ151 ) . مرگ جرماغون در فاصلة سالهای 641 تا 644 ( جوینی ، ج 3، ص 467، حاشیه قزوینی ) و مرگ اوگتای قاآن در 639 بوده است ؛ بنابر این در زمان مرگ جرماغون ، اوگتای زنده نبوده است تا بایچو را جای او نصب کند. گیْوک خان ، پسر اوگتای ، پس از چند سال فترت ، در 643 به مقام خانی بزرگ رسید و بنابراین حملة بایچو به ارزن الرّوم ( ارزروم ) و جنگ کوسه داغ ( محرم 641 ) در زمان فترت ، یعنی فاصلة میان مرگ اوگتای و جلوس گیوک ، بوده است . از سوی دیگر، گیوک خان پس از جلوس خود ایلچیکدای ( ایلچیکتای ) را به مغرب قلمرو مغول روانه ساخت و مخصوصاً روم ، گُرج ، موصل ، حلب و دیار بَکر را به او محوّل کرد تا کس دیگر در آن مداخله نکند ( رشیدالدّین فضل اللّه ، 1911، ج 2، ص 248 ) . از این مقدمات برمی آید که بایچو از فلج شدن جرماغون استفاده کرده و در سالهای فترت ، که هنوز خان بزرگ تعیین نشده بود، به ممالک و بلاد سلجوقیان روم حمله کرد و همین امر باعث خشم هولاگو * بر او شد. خشم هولاگو به جهت خودسری او بجا بود، اما بایچو، سلجوقیان روم را شکست داده و آنان را مطیع و باجگزار مغول ساخته بود. گیوک خان ایلچیکدای را مأمور ارمنستان و ممالک روم کرده بود ولی در جلوس منکوقاآن در 648، ایلچیکدای را با دو پسرش هلاک کردند ( همان ، ج 2، ص 297 ) و ظاهراً در مدت فترت میان گیوک خان و جلوس منکوقاآن ، ایلچیکدای نتوانسته بود در برابر بایچو کاری بکند. گروسه ( ص 448، حاشیه ) می نویسد: «رابطة اداری بایجو با ایلچیگدای به طور واضح و روشن معلوم نیست . معهذا به نظر آقای پلیو، اختیاراتی را که گیوک به ایلچیگدای داده بود از اختیارات بایجو بیشتر بوده است . » ولی چنانکه گفتیم ، او از این اختیارات نتوانسته بود استفاده کند.
...
[مشاهده متن کامل]

در بلاد روم ( آسیای صغیر ) ، سلجوقیان معروف به سلاجقة روم سلطنت می کردند. در 629، در زمان علاءالدین کیقباد * ، نخستین حملة مغولان ، به فرماندهی جرماغون ، به نواحی سیواس صورت گرفت . علاءالدین در 634 درگذشت و پسرش غیاث الدین کیخسرو لیاقت و کفایت او را نداشت . در این میان جرماغون فلج شد و ریاست سپاه مغول به بایچونویان رسید. بایچو برای خودنمایی ، با سی هزار سوار به ارزن الرّوم تاخت که در تصرّف سلجوقیان بود. سنان الدّین یاقوت با جمعی از فرماندهان مسلمان و مسیحی از شهر دفاع کرد ولی مغولان به بهانة خیانت شحنة شهر، شرف الدّین دَدینی ، وارد آنجا شدند و پس از کشتار و غارت ، بازگشتند و راه مغان را، که مقرّ فرماندهی سپاه مغول بود، در پیش گرفتند ( سال 640 ) . غیاث الدّین کیخسرو فرمان داد تا سپاه را از اطراف مملکت احضار کنند ولی به اغوای اطرافیان نزدیک خود، که بیشتر جوانان ناآزموده بودند، پیش از رسیدن قوا، آمادة حمله به سپاه مغول شد. در این میان خبر رسید که بایچونویان با لشکر فراوان به دیار روم روی نهاده است ( ابن بی بی ، ص 520 ) . امرای قدیم و کارآزموده مصلحت دیدند که سلطان با سپاه در سیواس بماند ولی سلطان آن را نپذیرفت و به اغوای امرای جوان تازه کار از سیواس خارج شد و به مقابلة سپاه مغول شتافت . در کوسه داغ ، نزدیک سیواس ، میان سپاهیان مغول به سرکردگی بایچونویان و سپاهیان غیاث الدین کیخسرو جنگی سخت روی داد که به شکست و فرار غیاث الدین انجامید ( 11 محرم 641 ) . در پی این شکست ، شهرهای سیواس و قیصریه ( قیساریه ) هم به دست سپاه مغول افتاد و آنها پس از کشتار و غارت در قیصریه ، به دشت مُغان بازگشتند. سپس دو تن از اعیان دولت غیاث الدین به نامهای مهذّب الدین و فخرالدین قاضی آماسیه ، برای صلح ، با هدایای فراوان نزد بایچ . . .

بپرس