جهان را چو باران به بایستگی
روان را به دانش به شایستگی.
فردوسی.
بگفت آنکه باید ز شایستگی هم از بندگی هم ز بایستگی.
فردوسی.
|| سزاورای. درخوری. لیاقت : ز گنج و بزرگی و شایستگی
ز آهستگی ، هم ز بایستگی.
فردوسی.
از آرام و از کام و بایستگی هم از بخشش و خورد و شایستگی.
فردوسی.
بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی.
فرخی.
به بایستگی خورد و جنباند سرکه خوردی ندیدم بدینسان دگر.
نظامی.