بایزه
لغت نامه دهخدا
بایزه. [ زِ ] ( اِ ) پایزه. کلمه مغولی. و عبارت بوده است از یک نشان طلا که بر آن سر شیر منقوش بوده و از طرف امرای بزرگ به فرماندهان ولایات داده میشده است و هنگام خلع ازو بازگرفته می شده. ( از دزی ج 1 ص 49 ). حکمی باشد که ملوک به کسی دهند تا مردم اطاعت آن کس کنند. ( برهان قاطع ) : و هرکس از بزرگان بیکی توسل جسته و بر ملک براتها نوشته بودند و بایزه داده بازخواست آن میفرمود. ( جهانگشای جوینی ). و رجوع به پایزه شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید