باید

/bAyad/

معنی انگلیسی:
shall, must, should, suppose, ought to, is necessary, [o.s.] (it) is necessary, ought, regarded as the past of, shalt

لغت نامه دهخدا

باید. [ ی َ ] ( ق ) حکماً. البته. بطور لزوم. ( ناظم الاطباء ). || ( فعل ) بایسته است. شاید. ضرورت است. ضرور و لازم میشود. ( فرهنگ نظام ).

فرهنگ فارسی

حکما بطور لزوم

فرهنگ معین

(یَ ) (ص . ) بایست ، بایستی ، لازم است ، ضروری است .

فرهنگ عمید

۱. واجب است، در تٲکید به کار می رود: باید برود، باید بگوید.
۲. [عامیانه] احتمال دارد، ضرورت دارد که چنین باشد: باید تا الان می رسید.

واژه نامه بختیاریکا

وا

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان
معنی أَثْقَالَهَا: بارهای سنگینش
معنی أَثْقَالَهُمْ: بارهای سنگینشان
معنی أَثْقَلَت: آن زن سنگین شد
معنی أَثْلٍ: نام گیاهی بی میوه(طرفاء)
معنی أَثُمَّ: آیا بعد از
معنی أَثْمَرَ: میوه داد
معنی أَثِیمٍ: گناه پیشه
معنی أَجِئْتَنَا: به سراغ ما آمده ای
ریشه کلمه:
اید (۱۱ بار)

مترادف ها

must (فعل)
باید، بایست، میبایستی، لابد شدن

maun (فعل)
باید

should (فعل)
باید، بایست

ought (فعل)
باید، بایست، بایستی، باید و شاید

shall (فعل)
باید، بایست، بایستی

فارسی به عربی

س , یجب ان

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

بایدبایدبایدباید
به لکی
باید:، مِتِ، باد، واد، اِباسه، اِگِره ک
"باید بباید#نشاید نشاید"
" اِذاجاءَالاِحتِمالُ بَطَلَ الِاستِدلال ُ".
" اگر شاید آید راه آوری رود . "
" اگر شاید آید باید ناید . "
" شاید آید باید ناید. "
توجه:
در باب "دانشنامه اسلامی"
أَثَاماً
توضیح شد؛ که با "باید"؛ هیچ " إرتباطی" و"همخوانی" ندارد.
أشتباهاً اینجا درج شد.
A must - have/must - see/must - read etc =
informal. something that is so good, exciting, or interesting that you think people should have it, see it etc
a must - read novel
had best ( do something )
spoken
ought to

ought to do something, had better do something
We’d best be getting back
If so, we had best listen closely, since we will not get another chance
باید. فعله
زیبائی باید دید، باید فهمید.
لازم، باید
Must
باید
به کردی ایلامی باید میشه mia میا
باید:
Must
Maun
Should
باید - اجبار ی _ حتما - لازمان - ( maun )
لازمان
لازم
باید
اجباری
حتما
maun
لازمان
لازم
باید
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس