[ویکی فقه] بایْجو، از سرداران و فرماندهان مغول در مناطق شمال غربی ایران که مغولان را بر آناتولی و آسیای صغیر مسلط ساخت .
نام بایجو در منابع اسلامی به صورت هایی چون تایچو، پاچو، بایچو و پَچو نیز آمده است . در میان مغولان دست کم دو تن دیگر، هر دو از تبار چنگیز به نام بایجو شهرت داشته اند نام این بایجو که از قوم بیسوت و خویشاوند جَبه ، سردار چنگیز بود، چونان سرداری فعال و پرتحرک در ایران و آسیای صغیر، همراه با هولاکو در برانداختن خلافت عباسی و دیدار با سفیران پاپ و ارتباط با مسیحیان ، در تاریخ یاد شده است .
بایجو در ایران
نخستین بار رشیدالدین فضل الله از او در وقایع ایامی یاد می کند که اوگتای قاآن ، چورماغون را به ایران گسیل کرد و بایجو یکی از امیران همراه او بود. این لشکریان از میان مغولان انتخاب می شدند تا در سرزمین های جدید برای همیشه اقامت کنند. همین سپاه یکسره کردن کار جلال الدین خوارزمشاه را برعهده داشت . سخن رشیدالدین فضل الله در جایی دیگر می تواند این طور نیز تعبیر شود که منگو قاآن ، بایجو را پس از بیماری چورماغون برای برقراری نظم به ایران فرستاد اما رفتار ستمگرانه بایجو در این مأموریت چنان بود که امیر ارغون پس از آنکه به تبریز رسید، به کوتاه کردن دست او پرداخت . پس از چورماغون ، از ۶۴۰ق / ۱۲۴۲م به بعد، بایجو در امور شمال ایران ، مغان و اران تنها ماند و به همین سبب ، سرداری به نام ایلجی گیدی برای همراهی و شاید جانشینی او به منطقه گسیل گردید که گویا مأموریت او اصلاً محدود ساختن بایجو بود. بعدها که در هنگام تغییر قدرت در قراقروم ، ایلجی گیدی فدای تصفیه های سیاسی گردید ، بایجو در مقر فرماندهی و اردوی دائمی خویش ، یعنی آذربایجان به یگانه قدرت مغول در آسیای غربی مبدل شد.
بایجو در آسیای صغیر و شام
به گزارش جوینی ، چورماغون و بایجو وقتی به ایران فرستاده شدند، فرمان تسخیر آسیای صغیر از دست سلجوقیان را نیز داشتند چنانکه از گزارش ابن بی بی پیداست ، چورماغون پس از نخستین حمله ، مذاکره برای صلح را پذیرفت و سفیران میان سلاجقه و مغولان به رفت و آمد پرداختند. در این میان ، به سبب مرگ سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقی و جانشینی پسرش غیاث الدین کیخسرو در ۶۳۶ق /۱۲۳۹م و ابتلای چورماغون به بیماری فلج ، بایجو فرصت خودنمایی یافت و به ارزروم تاخت . غیاث الدین برای مقابله کوشش های بسیار به خرج داد. با اینهمه ، سرانجام در ماه محرم ۶۴۱/ ژوئیه ۱۲۴۳ در محل کوسه داغ به سختی شکست خورد و فراری شد و بایجو دست به غارت و کشتاری شدید زد (که حمله دوم بایجو به روم را مربوط به جنگ کوسه داغ دانسته است ). از آن پس حکومت نیمه مستقل سلجوقیان روم تحت الشعاع قدرت بایجو قرار گرفت . نقش بایجو که در واقع نوعی شرکت در قدرت دولت دست نشانده سلجوقی بود، عملاً کنترل کامل این حوزه را مختل ساخت و همین وضع موجب تشکیل هسته نیروهای جدیدی در منطقه ، از جمله جنبش ترکمن ها شد که بعدها دولت عثمانی از آن سربرآورد. بر اثر این مداخلات ، سلجوقیان به دربار قراقروم متوسل شدند و قراقروم نیز یرغوچیان (حساب رسان ) را با اختیارات زیاد برای رسیدگی به کارهای امیران بدانجا فرستاد و آنان دست بایجو را از سر سلجوقیان کوتاه کردند. از آن پس کارگزاران سلطان عزالدین کیکاووس به فرستادگان بایجو چندان روی خوش نشان نمی دادند و این امر خشم بایجو را سخت برمی انگیخت و او را به فکر انتقام می انداخت .در ۶۵۰ق /۱۲۵۲م بایجو برای بار دوم به میافارقین حمله کرد، اما با پادرمیانی باتو سردار مغول در روسیه ، آنجا را ترک گفت و چون در همین سال ، هولاکو از سوی برادرش قوبلای قاآن مأمور حکومت ایران ، روم و شام شد، بایجو به همدان نزد او رفت . گزارش ها نشان می دهند که هولاکو با آنکه از بایجو خشمگین بود، به او فرمان داد که تمام سرزمین روم تا کنار دریا و ولایت فرنگان - صلیبی ها - را به تصرف درآورد. بایجو فرصت انتقام از سلجوقیان را مغتنم شمرد و این بار بسیار سخت تر به آسیای صغیر حمله برد. درباره انگیزه این حمله گفته شده است که هولاکو پس از استقرار کامل در ایران ، برای همراهان خود نیاز به زمین داشت و از این رو، مغان را از بایجو طلب کرد. بایجو نیز راهی نداشت ، جز آنکه اردو و احشام خود را به خاک روم انتقام دهد. سلطان عزالدین کیکاووس سلجوقی با این امر مخالفت کرد و کار به جنگ کشید، اما عزالدین شکست خورد و گریخت و برادرش رکن الدین قلیچ ارسلان که پیش از آن اطاعت مغول را پذیرفته ، و در زندان برادر بود، آزاد شد و خود را سلطان خواند خشم هولاکو بر بایجو، ظاهراً فرصت انتقام از سلطان عزالدین را در اختیار بایجو گذاشت ، زیرا عزالدین با وجود مخالفتهایش با بایجو، در آغاز خیال صلح داشت .
بایجو و مسیحیت
...
نام بایجو در منابع اسلامی به صورت هایی چون تایچو، پاچو، بایچو و پَچو نیز آمده است . در میان مغولان دست کم دو تن دیگر، هر دو از تبار چنگیز به نام بایجو شهرت داشته اند نام این بایجو که از قوم بیسوت و خویشاوند جَبه ، سردار چنگیز بود، چونان سرداری فعال و پرتحرک در ایران و آسیای صغیر، همراه با هولاکو در برانداختن خلافت عباسی و دیدار با سفیران پاپ و ارتباط با مسیحیان ، در تاریخ یاد شده است .
بایجو در ایران
نخستین بار رشیدالدین فضل الله از او در وقایع ایامی یاد می کند که اوگتای قاآن ، چورماغون را به ایران گسیل کرد و بایجو یکی از امیران همراه او بود. این لشکریان از میان مغولان انتخاب می شدند تا در سرزمین های جدید برای همیشه اقامت کنند. همین سپاه یکسره کردن کار جلال الدین خوارزمشاه را برعهده داشت . سخن رشیدالدین فضل الله در جایی دیگر می تواند این طور نیز تعبیر شود که منگو قاآن ، بایجو را پس از بیماری چورماغون برای برقراری نظم به ایران فرستاد اما رفتار ستمگرانه بایجو در این مأموریت چنان بود که امیر ارغون پس از آنکه به تبریز رسید، به کوتاه کردن دست او پرداخت . پس از چورماغون ، از ۶۴۰ق / ۱۲۴۲م به بعد، بایجو در امور شمال ایران ، مغان و اران تنها ماند و به همین سبب ، سرداری به نام ایلجی گیدی برای همراهی و شاید جانشینی او به منطقه گسیل گردید که گویا مأموریت او اصلاً محدود ساختن بایجو بود. بعدها که در هنگام تغییر قدرت در قراقروم ، ایلجی گیدی فدای تصفیه های سیاسی گردید ، بایجو در مقر فرماندهی و اردوی دائمی خویش ، یعنی آذربایجان به یگانه قدرت مغول در آسیای غربی مبدل شد.
بایجو در آسیای صغیر و شام
به گزارش جوینی ، چورماغون و بایجو وقتی به ایران فرستاده شدند، فرمان تسخیر آسیای صغیر از دست سلجوقیان را نیز داشتند چنانکه از گزارش ابن بی بی پیداست ، چورماغون پس از نخستین حمله ، مذاکره برای صلح را پذیرفت و سفیران میان سلاجقه و مغولان به رفت و آمد پرداختند. در این میان ، به سبب مرگ سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقی و جانشینی پسرش غیاث الدین کیخسرو در ۶۳۶ق /۱۲۳۹م و ابتلای چورماغون به بیماری فلج ، بایجو فرصت خودنمایی یافت و به ارزروم تاخت . غیاث الدین برای مقابله کوشش های بسیار به خرج داد. با اینهمه ، سرانجام در ماه محرم ۶۴۱/ ژوئیه ۱۲۴۳ در محل کوسه داغ به سختی شکست خورد و فراری شد و بایجو دست به غارت و کشتاری شدید زد (که حمله دوم بایجو به روم را مربوط به جنگ کوسه داغ دانسته است ). از آن پس حکومت نیمه مستقل سلجوقیان روم تحت الشعاع قدرت بایجو قرار گرفت . نقش بایجو که در واقع نوعی شرکت در قدرت دولت دست نشانده سلجوقی بود، عملاً کنترل کامل این حوزه را مختل ساخت و همین وضع موجب تشکیل هسته نیروهای جدیدی در منطقه ، از جمله جنبش ترکمن ها شد که بعدها دولت عثمانی از آن سربرآورد. بر اثر این مداخلات ، سلجوقیان به دربار قراقروم متوسل شدند و قراقروم نیز یرغوچیان (حساب رسان ) را با اختیارات زیاد برای رسیدگی به کارهای امیران بدانجا فرستاد و آنان دست بایجو را از سر سلجوقیان کوتاه کردند. از آن پس کارگزاران سلطان عزالدین کیکاووس به فرستادگان بایجو چندان روی خوش نشان نمی دادند و این امر خشم بایجو را سخت برمی انگیخت و او را به فکر انتقام می انداخت .در ۶۵۰ق /۱۲۵۲م بایجو برای بار دوم به میافارقین حمله کرد، اما با پادرمیانی باتو سردار مغول در روسیه ، آنجا را ترک گفت و چون در همین سال ، هولاکو از سوی برادرش قوبلای قاآن مأمور حکومت ایران ، روم و شام شد، بایجو به همدان نزد او رفت . گزارش ها نشان می دهند که هولاکو با آنکه از بایجو خشمگین بود، به او فرمان داد که تمام سرزمین روم تا کنار دریا و ولایت فرنگان - صلیبی ها - را به تصرف درآورد. بایجو فرصت انتقام از سلجوقیان را مغتنم شمرد و این بار بسیار سخت تر به آسیای صغیر حمله برد. درباره انگیزه این حمله گفته شده است که هولاکو پس از استقرار کامل در ایران ، برای همراهان خود نیاز به زمین داشت و از این رو، مغان را از بایجو طلب کرد. بایجو نیز راهی نداشت ، جز آنکه اردو و احشام خود را به خاک روم انتقام دهد. سلطان عزالدین کیکاووس سلجوقی با این امر مخالفت کرد و کار به جنگ کشید، اما عزالدین شکست خورد و گریخت و برادرش رکن الدین قلیچ ارسلان که پیش از آن اطاعت مغول را پذیرفته ، و در زندان برادر بود، آزاد شد و خود را سلطان خواند خشم هولاکو بر بایجو، ظاهراً فرصت انتقام از سلطان عزالدین را در اختیار بایجو گذاشت ، زیرا عزالدین با وجود مخالفتهایش با بایجو، در آغاز خیال صلح داشت .
بایجو و مسیحیت
...
wikifeqh: بایجو