باگناه. [ گ ُ ] ( ص مرکب ) ( از: با+ گناه ) مجرم. مقصر. تقصیرکار. بزهکار : بجان شرمگین نزد شاه آمدندجگرخسته و باگناه آمدند.فردوسی.تویی باژخواه و منم باگناه نخواهم که خوانی مرا نیز شاه.فردوسی.و رجوع به گناه شود.