باکفایت
/bAkefAyat/
مترادف باکفایت: باجربزه، باعرضه، کاردان، باوجود، شایسته، لایق
متضاد باکفایت: بی کفایت، نالایق
برابر پارسی: کارآمد، شایسته، کاردان
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. شایسته، لایق.
مترادف ها
موثر، کارا، کارامد، با کفایت، بهره ور
پیشنهاد کاربران
باکِفایَت: ١. باجربزه ٢. کاردان، شایسته، کارآمد ٣. بسنده، بس
باوجود. [ وُ ] ( ص مرکب ) باکفایت. باعرضه. باشخصیت. کس. صاحب وجود. || ( بکسرِحرف آخر یعنی �دال �، حرف اضافه مرکب و گاه حرف ربطمرکب ) اگرچه. با وصف ِ. ( آنندراج ) . با وجود اینها. با همه اینها. با این وجودها. و رجوع به وجود شود.
کافی - لایق - کارآمد