فرهنگستان زبان و ادب
پیشنهاد کاربران
دخترگی. [ دُ ت َ رَ ] ( حامص ) دخترکی در تداول عوام. دوشیزگی. بکارت. ( یادداشت مؤلف ) . رجوع به دوشیزگی شود.
بکری. [ ب ِ ] ( حامص ) دوشیزگی. بکر بودن.
- بکری داشتن ؛ دوشیزگی داشتن. بکارت داشتن :
من آن زن فعلم از حیض خجالت
که بکری دارم و شویی ندارم.
خاقانی.
- بکری داشتن ؛ دوشیزگی داشتن. بکارت داشتن :
من آن زن فعلم از حیض خجالت
که بکری دارم و شویی ندارم.
خاقانی.