باکر

لغت نامه دهخدا

باکر. [ ک ِ ] ( ع ص ، اِ ) بامداد. ( ناظم الاطباء ). علی الصباح. ( آنندراج ). ابتدای صبح. پگاه : خرج الی المسجدباکراً و الی الصلاة فی اول وقتها؛ پگاه بسوی مسجد رفت و نماز اول وقت گزارد. ( از تاج العروس ). بُکرَة. اتاه باکراً؛ یعنی بامداد. ( از اقرب الموارد ). || صاحب بَکور یعنی صاحب بارانی که در آغاز بهار ببارد. ( از اقرب الموارد ). || نخلة باکر؛ تبکر بحملها؛ نخله که بار آن زودتر ببار آید. ( از تاج العروس ). || دست نخورده. بکر. دوشیزه.
- باکران بهشت ؛ کنایه از حوران است. ( آنندراج ) ( هفت قلزم ). رجوع به بکر شود.

باکر. [ ] ( اِخ ) اسم یکی از اولاد بن یامین است و نسل او را باکریان گویند. ( از قاموس کتاب مقدس ). || اسم یکی از بنی افرائیم است که برد نیز خوانده شده است. ( از قاموس کتاب مقدس ).

باکر. [ ک ِ ] ( اِخ ) والنتین. از سرداران انگلیسی معروف به باکرپاشا. او بسال 1825 م. بدنیا آمد و در سال 1888 م. درگذشت. در جنگهای کریمه شرکت داشت ، در سال 1873 به ایران مسافرتی کرد. بعداً بعنوان یک افسر به استخدام ارتش ترکیه درآمد، و آنگاه از سرداران بزرگ مصر شد ( 1882 ). از کتب معروف او «انگلستان و روسیه در خاور میانه » است.

باکر. [ ک ِ ] ( اِخ ) سر ساموئل وایت. از سیاحان معروف انگلیسی که در سال 1821 م. در لندن متولد شد و در1893 م. درگذشت. او هشت سال در سیلان بود. در جنگهای کریمه نیز شرکت کرد، اولین راه آهن ترکیه را در 1861 پی ریزی کرد. اواخر عمر به انگلستان بازگشت و در یورکشایر درگذشت. یادداشتهای متعددی از او باقی است.

باکر. [ ک ِ ] ( اِخ ) هنری. از طبیعی دانان انگلیسی که در سال 1774 م. درگذشت. او درباره حیوانات تک سلولی به تحقیقات مهمی پرداخته است.

باکر. [ ک ِ ] ( اِخ ) دیوید. از مورخان انگلستان. متولد بسال 1575 م. و متوفی بسال 1641 م. در لندن.

باکر. [ ک ِ ] ( اِخ ) سر ریچارد. از نویسندگان و مورخان مذهبی انگلیسی متولد 1568 م. و متوفی در لندن بسال 1654 م. مدتی در زندان بود و کتب خود را بیشتر در زندان نوشت و شاهکار او «تاریخ پادشاهان انگلستان » است که از عهد رومن ها تا مرگ ژاک اول را نوشته است.

باکر. [ ک ِ ] ( اِخ ) رابرت. سیاح انگلیسی که در سال 1580 م. در انگلستان درگذشت. وی اولین کسی است که بسال 1563 م. سفری به سواحل گینه کرده است.

فرهنگ فارسی

بامداد
از مورخان انگلیسی

فرهنگ عمید

۱. بامداد.
۲. (صفت ) ویژگی کسی که در پگاه به جایی می رود.
۳. (صفت ) آن که اول از همه پیشی جوید.

گویش مازنی

/baaker/ دست نخورده

جدول کلمات

بامداد

پیشنهاد کاربران

بامداد
📜باکَرَ باکِر باکِرَة
باکَرَ
- باکَرَ مُبَاکَرَةً [بکر] هُ: بامداد نزد وى آمد، در آغاز حال بسوى او شتافت.
باکِر
- باکِر [بکر]: ( فاعل ) ، آنکه در بامداد و پگاه درآید؛ - �اتَاهُ بَاکِرًا�: بهنگام سحر نزد وى آمد.
...
[مشاهده متن کامل]

باکِرَة
- باکِرَة مؤنث ( البَاکِر ) است - باکِرَة/ الجمع بَوَاکِر : آغاز میوه و سبزى نوبر.

محسن باکر:
۱/زیباروی دست نخورده
۲/مرد مومن و پی روز حلال
۳/نام برجسته در تبار باکر ( محسن داداش پور باکر نویسنده ، محقق و پژوهشگر است )
۴/توانمند مدبر
۵/ نیکو سرشت جنگنجو
...
[مشاهده متن کامل]

۶/خوش رو و تازه نفس
۷/نام نویسنده ی کتاب نسخ خطی ادملاوند، شجره نامه اشاداد، شعر دوست، تبارشناسی باکر ، مهرب قلم ، ریحانه و. . . . می باشد.

طایفه ی ( ( کاردر ) ) و ( ( کاردگر ) ) از وابستگان ( ( تبار باکر ) ) محسوب می شوند. تبار باکر به [جهت مهاجر بودن] از اقوام ( ( شاه داغ ) ) باکو آذربایجان می باشند.
منبع: کتاب ادملاوند و شجره نامه اشاداد محسن داداش پور باکر
باکر یعنی بابای کوهی= پدر کوهی
کر: به کسر کاف در گویش مازنی یعنی ارتفاع
در اینجا کلمه ی با که تقصیر بابا است با ترکیب به کلمه ی کر به مرور کلمه ی ( باکر ) شکل گرفته و مشهور گردیده است. تبار باکر در ایران از سرزمین مادری خویش؛ انند سوادکوه چرات مازندران بوده کاملا فلسفه ی باکر با توضیحات داده شده مطابقت دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

منبع: کتاب ادملاوند و شجره نامه اشاداد محسن داداش پور باکر

واژه های مشابه در لفظ و مفهوم در طایفه باکِر:
شاه بابا باکر ( مرد ) : مشهور ترین فرد از اجداد باکر در ایران
بابا بیک باکر ( مرد ) : فردی مقتدر و حاکم طایفه باکر در بندپی و انند سوادکوه مازندران
...
[مشاهده متن کامل]

آقا بابا باکر ( مرد ) : کشاورز و نوه ی داداش باکر
آقبا بیک باکر ( مرد ) : مردی خردمند و صالح در طایفه ی باکر مقیم قریه اِدمُلّا بندپی بابل
آقا لَر باکر ( مرد ) : خیر و باسواد و مَلّاک و از بزرگان قریه اِدمُلّا و فرزند شاه بابا - جد داداش پورها و حسین پورها و اصغری ها و گل علی زاده ها و کشاورزها و گل آقاپورها
آقاخان باکر ( مرد ) : از بزرگان و مَلّاک طایفه ی باکِر در مازندران
آقاجان باکر ( مرد ) : از بزرگان و واقف بزرگ طایفه ی باکِر مقیم قریه اِدمُلّا
آقاجونی باکر ( مرد ) : از بزرگان طایفه ی باکِر مقیم قریه اِدمُلّا و جد حسین پورها
آقاجانی بیک باکر ( مرد ) : از بزرگان طایفه ی باکِر مقیم قریه اِدمُلّا و جد حسین پورها
آقا ننه - آغا ننه باکر ( زن ) : نام یک بانوی محترم و مادری شایسته در طایفه ی باکر
بابا کریم باکر ( مرد ) : از ریشه های نام گذاری طایفه ی خردمند باکر در ایران
بِبا کَرِم باکر ( مرد ) : از ریشه های نام گذاری طایفه ی خردمند باکر در ایران
کَرِم اصغری باکر: ( مرد ) : از نواگان چند نسل حاجی آقالَر باکر در قریه ادملا
اَکرِم اصغری باکر: ( مرد ) : از نواگان چند نسل حاجی آقالَر باکر در قریه ادملا
ماه تَرِمه باکر ( زن ) : نام یک بانوی محترم و مادری شایسته در طایفه ی باکر
ماه ننه باکر ( زن ) : جده طایفه ی باکر و همسر وفادار شاه بابا باکِر در مازندران
ماه تابه باکر ( زن ) : نام یک بانوی محترم و مادری شایسته در طایفه ی باکر
شاه باجی باکر ( زن ) : نام یک بانوی محترم و مادری شایسته در طایفه ی باکر
شاه خانم باکر ( زن ) : نام یک بانوی محترم و مادری شایسته در طایفه ی باکر
خانِم سلطان باکر ( زن ) : نام یک بانوی محترم و مادری شایسته در طایفه ی باکر
شاه سِلطون باکر ( زن ) : نام یک بانوی محترم و مادری شایسته در طایفه ی باکر
شاه سُلطان باکر ( مرد ) : حاکم غیر مستقل بندپی که در جنگ با آلاشت پیروز شد.
شاهِک حسین پور باکر ( زن ) : نام مادر شهید جمال گل علی زاده باکِر از نوادگان چند نسل حاجی آق لَر باکر
ماه سِلطون باکر ( زن ) : نام یک بانوی محترم و مادری شایسته در طایفه ی باکر
جانی سلطان باکر اول ( مرد ) : فرزند حاجی آقالَر باکر بن شاه بابا و نافذ در حکومت وقت - کد خدای مشهور
جانی سلطان حسین پورباکر دوم ( مرد ) : آخرین کد خدای قریه اِدمُلّا بندپی بابل - خادم مسجد
خاِنم باکر ( زن ) : نام یک بانوی محترم و مادری شایسته در طایفه ی باکر
تاج خانِم باکر ( زن ) : نام یک بانوی محترم و مادری شایسته در طایفه ی باکر
نازخانِم باکر ( زن ) : نام یک بانوی محترم و مادری شایسته در طایفه ی باکر
جان جان خانِم باکر ( زن ) : نام یک بانوی محترم و مادری شایسته در طایفه ی باکر
عمه خانم داداش پورباکر ( زن ) : اولین زنی که در قریه ادملا ( ( تامون ) ) پوشید و حجاب کامل را مرسوم کرد.
گل خانِم باکر ( زن ) : نام یک بانوی محترم و مادری شایسته در طایفه ی باکر
منبع: وبلاگ http://baker1400. blogfa. com ( باکِر، تبارشناسی طایفه ی باکر در ایران ) اقای محسن داداش پور ادملائی باکر مولف کتاب تبارشناسی باکِر

باکر از جمله نام خانوادگی منحصر به فرد در ایران است که در به معنای ( ( اصیل ) ) و ( ( صلابت ) ) است.
این نام خانوادگی برای طایفه ی باکر بوده که تا کنون در استان های مازندران، گلستان، تهران، آذربایجان غربی و شرقی، سمنان و خوزستان شناسایی شدند.
...
[مشاهده متن کامل]

منبع: کتاب اَشاداد و ادملاوند بقلم محسن داداش پور
تنها محققی که تا کنون در خصوص ( ( تبارشناسی باکر در ایران ) ) تحقیق بنیادی نموده و هم چنان بصورت مستمر پیگیر است آقای محسن داداش پور ادملائی باکر است.
در آثار این محقق اسنادمهم با محتوای اجتماعی و حقوقی، مصاحبه ی حضوری، دل نوشته ی مشاهیر باکر و مسجلین نامه از آداب و رسوم و فرهنگ عامه طوایف محلی از جمله طایفه ی باکر از ویژگی خاصی برخوردار است.

باکِر نام طایفه ای خاص در استان مازندران و گلستان و تهران و آذربایجان است.
این طایفه از چند خاندان تشکیل میشود.
باکِر سِرِه و باکِر محله و تپه باکِر از اماکن تاریخی در قلم نویسندگان مشهور یافت شد.
منبع: شجره نامه اَشادادمحسن داداش پور باکِر
۱. بامداد.
۲. ( صفت ) ویژگی کسی که در پگاه به جایی می رود. آن که اول از همه پیشی جوید.
۳. ( طایفه باکر ) درروستای اِدمُلّا بندپی شرقی بابل، اَنَند سوادکوه، دودانگه ساری وتهران و آذربایجان غربی و شرقی زندگی می کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

۴ - شهید مهدی باکزی از معروفترین چهره ی طایفه باکر محسوب می شود.
طایفه باکِر
صدای گرم باکِر را چون ز راه دور شنیدیم
به سوی اِدمُلّا از آمل، با پَر یقین پریدم
چرات، اَنند و دودانگه پرسیدم از طایفه ی باکِر
چو مرغ خسته ز طوفان، به آذربایجان رسیدم
دفترِ اَشادادِ محسن را با قلم شوق گشودم
بسوی غُرفه ی باکِر با شتابِ باد دویدم
شاه باباباکِر را همچو گُل، به سینه فشردم
گلاب اشک شد، روی گونه ی او چکیدم
به پای شاه بابا، جای جای بوسه نهادم
زِ چشم خاموش او، کلام امام رضا ع شنیدم
دوباره به مرحمت آباد و سِکندر بال گشودم
پیِ طایفه ی باکِر به دیار شهیدمهدی رسیدم
چو باز آمدم به ساری و بندپی، سخنی شنیدم
به ردپای باکِر، در باکِر محله ی اِسترآباد دویدم
بدان تحقیق، گذری در تُنکابن و آمل داشتم
از باب شنیدن و نوشتن، چه شام ها که نَخُفتم
ز طایفه ی باکِر بس توشه ها گرفتند دیگران
هزاران مِصرع نقش باکِر را به سینه کشیدم
چه گویمت شاه بابا که نیست فرصت دیدار
زین درخت سربلند و سبز باکِر، غنچه چیدم
طهماسب و رخشان و یزدان و شجاع
شاه بابا و آق لَر و عیسی، خان سالار دیدم
به قامت باکِر بنازم، بلند باشید باکِرها
به احترام این تبار، چو شاخ بید خَمیدم
باید دوباره چادِرکا و مِتالون را بخوانیم
باید این دیار پر مهر را ( ( باکِرمحله ) ) بنامیم.
شعر از محسن داداش پور
منبع: شعردوست و کتاب اَشادادمحسن داداش پور باکر

بپرس