چون طبع جهان باژگونه بود
کردار همه باژگون فتاد.
مسعودسعد.
باژگون نعل ها نگر به جهان شاه اندر لباس بنده نهان.
بهاءالدین ولد.
مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهرکه صاف این سر خم جمله دردی آمیزست.
حافظ.
گر نخیزد زحل بطاعت توباژگون کار میشود هندو.
مولانا یحیی ( از فرهنگ شعوری ).
- باژگون بخت ؛ برگشته بخت.- باژگون کردن ؛ وارون کردن.