به آب اندر افکند خسرو سپاه
چو کشتی همی راند بر باژگاه.
فردوسی.
گرفتند پیکار با باژخواه که کشتی کدامست بر باژگاه.
فردوسی.
چو آمد بنزدیکی باژگاه هم آنگه بیامد ز توران سپاه.
فردوسی.
|| جایگاهی که در آن مغان هنگام شستن بدن و چیزی خوردن بعد از زمزمه خاموشی گزینند : یکی ژند اُست آر با برسمت
بزمزم یکی پاسخی پرسمت
بیاورد هرچش بفرمود شاه
بیاراسته برسم و باژگاه.
فردوسی ( ص 2046 چ بروخیم ).
ببرسم شتابید و آمد براه بجایی که بود اندرو باژگاه.
فردوسی.
و رجوع به باج و باژ شود.باژگاه. ( اِخ ) شهرکی است [ به اران ] بر لب رود ارس نهاده و از وی ماهی خیزد. ( حدود العالم ).