یکی بانگ زد تند بر باژخواه
که چون یافت آن دیو بر آب راه.
فردوسی.
بدانگه که ما را بفرمود شاه برفتیم نزدیک او باژخواه.
فردوسی.
کنون او به هر کشوری باژخواه فرستاد و خواهد همی تخت و گاه.
فردوسی.
براهت من همیشه دیده بانم تو گویی باژخواه کاروانم.
( ویس و رامین ).
نشان بر فزونی گنج و سپاه همین بس که هست او ز تو باژخواه.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
و آن دگر مشرف ممالک بودباژ خواه همه مسالک بود.
نظامی.