باژبان

لغت نامه دهخدا

باژبان. ( ص مرکب ) شخصی که باج و خراج از مردم میگیرد و او را بازدار هم میگویند. ( برهان قاطع ). کسی را گویند که باژ و خراج از مردم میگیرد و او را باژدار هم میگویند. ( انجمن آرای ناصری ) ( هفت قلزم ). خراج گیر.عَشّار. مَکّاس. کسی که باج از مردم میگیرد. ( ناظم الاطباء ). کسی را گویند که باج و خراج از مردم میگیردو او را باجدار هم میگویند. ( آنندراج ) :
چنین داد پاسخ که ای شهریار
پدر باژبان بودو من باژدار.
فردوسی.
|| ( اِخ ) طایفه ای باشند از ترکان. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( هفت قلزم ). طایفه ای از ترکمان. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

باجبان، مامور وصول باج و خراج، باجدار
( صفت ) مائ مور وصول باج خراج ستان محصل مالیات .

فرهنگ عمید

مٲمور وصول باج و خراج، باج دار، باژدار.

پیشنهاد کاربران

بپرس