باژ نهادن. [ ن ِ /ن َ دَ ] ( مص مرکب ) باج بر گردن کسی گذاشتن. تحمیل باج کردن بر : چون کار قباد به آخر رسید انوشیروان بر تخت مملکت بنشست و عدل آغاز کرد و باژ و ساو بر خلق نهاد و بر دشمنان. ( ترجمه طبری بلعمی ).