باهمان

لغت نامه دهخدا

باهمان. ( از مبهمات ) بهمان. مرادف فلان. ( برهان قاطع ). متتابع فلان که چیزی مجهول و غیر معلوم باشد. ( آنندراج ) :
ز مطرب سرود آرزویم نخواهم
نگویم فلانی تو یا باهمانی.
علی بن حسن باخرزی ( از فرهنگ جهانگیری و شعوری ).
رجوع به فلان و بهمان شود.

فرهنگ فارسی

بهمان مترادف فلان

فرهنگ عمید

= بهمان

پیشنهاد کاربران

یک باهمان یعنی یک شرکت
شریک ـ انباز ـ هنباز ـ همباز

بپرس