بانگ برزدن ؛ نهر. انتهار. ( ترجمان القرآن ) . هبهبة. نبر. ( منتهی الارب ) . تشر زدن. فریاد کردن برای تنبیه وترساندن کسی :
یکی بانگ برزد بخواب اندرون
که لرزان شد آن خانه ٔصدستون.
فردوسی.
بدو بانگ برزد یل اسفندیار
... [مشاهده متن کامل]
که بسیار گفتن نیاید بکار.
فردوسی.
یکی بانگ برزد برو مادرش
که آسیمه ترگشت جنگی سرش.
فردوسی.
یکی بانگ برزد بخواب اندرون
که لرزان شد آن خانه ٔصدستون.
فردوسی.
بدو بانگ برزد یل اسفندیار
... [مشاهده متن کامل]
که بسیار گفتن نیاید بکار.
فردوسی.
یکی بانگ برزد برو مادرش
که آسیمه ترگشت جنگی سرش.
فردوسی.