جمله با وی بانگها برداشتند
کان حریصان کاین سبب ها داشتند.
مولوی.
مؤذن بانگ بی هنگام برداشت نمیداند که چند از شب گذشته ست.
سعدی.
سپه را یکی بانگ برداشت سخت که دیگر چه رانی بینداز رخت.
سعدی.
عجعجة؛ بانگ برداشتن و فریاد کردن شتر از زدن یا از گرانباری بارگران. ( منتهی الارب ).