بانژاد

لغت نامه دهخدا

بانژاد. [ ن ِ ] ( ص مرکب ) ( از: با+ نژاد ) نژاده. اصیل. نجیب. نسیب. دارای حسب و نسب :
که از تخمه تور وز کیقباد
یکی شاه سر برزند بانژاد.
فردوسی.
هنرمند و بادانش و بانژاد
تو شادی و این دیگران از تو شاد.
فردوسی.
هشیوار و آهسته و بانژاد
بسی نامبردار دارد بیاد.
فردوسی.
کسی کش فلاطون به دست اوستاد
خردمند و بادانش و بانژاد.
فردوسی.
و رجوع به نژاد و نژاده شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس