بانوج

لغت نامه دهخدا

بانوج. ( اِ ) جای خوابی باشد که بجهت اطفال سازند و از جایی آویزند و طفل را در آن خوابانند و حرکت دهند تا در هوا آید و رود. ( از برهان ).و رجوع به ننو. ننی. بانوچ و بازپیچ شود. این کلمه به همین معنی در تداول عامه گناباد بکار می رود. || ریسمانی را گویند که در ایام عید نوروز ازجای بلند یا شاخ درختی آویزند و زنان و دختران بر آن نشسته در هوا آیند و روند. ( برهان قاطع ). تاب بازی کودکان. تاب. دوداءة. ارجوحه. مرجوحه. بازپیچ. ( منتهی الارب ): دوّدالغلام بر بانوج نشسته و بر هوا رفت و آمد نمود. تدوید؛ بر بانوج نشستن و بر هوا رفت و آمدنمودن. زحلوقه ؛ بانوج چوبین که آن را بر جایی بلند نهند و کودکان بر دو طرف آن نشینند. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

جای خوابی باشد که برای طفلان باشد

فرهنگ عمید

جای خواب که آن را از پارچۀ کلفت یا تیماج می دوزند و از دو طرف آن ریسمان می گذرانند و دو سر ریسمان را به دیوار یا جای دیگر می بندند، ننی، نانو، ننو.

مترادف ها

hammock (اسم)
بانوج

فارسی به عربی

ارجوحة

پیشنهاد کاربران

بانوج:گهواره. نَنو. درگویش گوغر �گاچو�.
نمونه:سروشانه اش چون بانوج این سوی وآن سوی تاب می داد. ( کلیدر ج ۹ص۲۴۴۱ ) محمدجعفر نقوی

بپرس