بانمک

/bAnamak/

مترادف بانمک: باملاحت، گیرا، تودل برو، ملیح، نمکین، نمک دار

متضاد بانمک: بی نمک، سرد، وارفته، یخ

معنی انگلیسی:
fetching, pretty, winsome, cute, salty

لغت نامه دهخدا

بانمک. [ ن َ م َ ] ( ص مرکب ) ( از: با + نمک ). که نمک دارد. نمکدار. نمکین. ملیح. باملاحت. خوش نمک. ملیحه. || خوشمزه. طیبت گو. خوش صحبت.

فرهنگ فارسی

که نمک دارد

فرهنگ معین

(نَ مَ ) (ص . ) ۱ - جذاب ، گیرا، ملیح . ۲ - برخوردار از ویژگی های جالب و خوشایند که دیگران را به خنده وامی دارد.

جدول کلمات

ملیح

پیشنهاد کاربران

بالنگ
بانمک: [ اصطلاح در تداول عامه ]جذاب ، گیرا، با مزه .
( ( آرزو چند لحظه ساکت ماند . بعد گفت " قفل و دستگیره فروش . " شیرین گفت "با
نمک نبود ؟"و ریسه رفت . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص105. ) )
جذاب
گیرا
با مزه
معنی با نمک در لغتنامه ی دهخدا

ملیح

بپرس