بانمک
/bAnamak/
مترادف بانمک: باملاحت، گیرا، تودل برو، ملیح، نمکین، نمک دار
متضاد بانمک: بی نمک، سرد، وارفته، یخ
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
بالنگ
بانمک: [ اصطلاح در تداول عامه ]جذاب ، گیرا، با مزه .
( ( آرزو چند لحظه ساکت ماند . بعد گفت " قفل و دستگیره فروش . " شیرین گفت "با
نمک نبود ؟"و ریسه رفت . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص105. ) )
( ( آرزو چند لحظه ساکت ماند . بعد گفت " قفل و دستگیره فروش . " شیرین گفت "با
نمک نبود ؟"و ریسه رفت . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص105. ) )
جذاب
گیرا
با مزه
گیرا
با مزه
معنی با نمک در لغتنامه ی دهخدا
ملیح