بانقیا

لغت نامه دهخدا

بانقیا. [ ن ِ ] ( اِخ ) نام قریه ای به کوفه در ساحل فرات ، و گویند ابراهیم بدانجا نزول فرمود و از اینرو یهود مردگان را در آن بخاک سپارند تبرک را. ( یادداشت مؤلف ). نام ناحیه ای از کوفه. در اخبار است که ابراهیم خلیل بر خری از بابل خارج شد و لوط نیز همراهش بود تا به بانقیا رسید... اعشی گوید:
فما نیل مصر اذ تسامی عبابه
و لابحربانقیا اذا راح مفعما( الخ ).
وباز گوید:
قدسرت مابین بانقیا الی عدن
و طال فی العجم تکراری و تسیاری.
در فتوح عرب نیز ذکر آن آمده است که چون خالدبن ولید به عراق آمد، بشیربن سعد را به بانقیا فرستاد در برابر او فرخ بنداد با سپاهی برآمد ولی بشیر برآن سپاه چیره شد و فرخبنداد بقتل رسید. بشیر نیز مجروح شد و بازگشت و در عین التمردرگذشت. پس خالد، جریربن عبداﷲ را به بانقیا فرستاد. بصبهری بن صلوبا با او مقابله کرد و سرانجام با هزاردرهم و یک طیلسان مصالحه کردند... ( از معجم البلدان ). || قریه ای است از منبح در حوالی مدینه.( از معجم البلدان ).

پیشنهاد کاربران

بپرس