بامون

لغت نامه دهخدا

بامون. ( ص ) نامرد. ( آنندراج ). مخنث. ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 181 ) ( ناظم الاطباء ). ولی ظاهراً باید مصحف مأبون باشد :
نماند آب رو در دادن کون
که مردی برنمی آید ز بامون.
؟
|| مغلم. ( آنندراج ) ( از فرهنگ شعوری ). || لوطی. ( آنندراج ). || شرور. ( ناظم الاطباء ). || بزدل. ( آنندراج ). کم جرأت. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس