بامداد کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) صبح زود برخاستن. شبگیرکردن. بُکور. ( تاج المصادر بیهقی ). ابتکار. ( تاج المصادربیهقی ). فکع. ( منتهی الارب ). ابکار. ( تاج المصادر بیهقی ). تصبیح. ( دهار ). غُدوّ. ( تاج المصادر بیهقی ). تبکیر. ( تاج المصادر بیهقی ). اغتداء. ( منتهی الارب ).- شب را بامداد کردن ؛ شب را سحر کردن. بصبح رسانیدن شب. شب را بپایان بردن : شبها که بی توام شب گور است در خیال ور بی تو بامداد کنم روز محشر است.سعدی.