بامایه. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) ( از: با+ مایه ) که مایه دارد. مایه دار. || سرمایه دار. پولدار. توانگر. مایه ور : مرد بامایه را گر آگاه است شحنه باید که دزد در راه است.نظامی.و رجوع به مایه شود.