بالین
/bAlin/
مترادف بالین: بستر، بالش، بالشت، متکا
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: کمکی دیوار و ستون، چوبی که پشت در نهند، کلون ( نگارش کردی
برچسب ها: اسم، اسم با ب، اسم دختر، اسم کردی
لغت نامه دهخدا
فرستاده کشتن گر آیین بدی
سرت راکنون خاک بالین بدی.
فردوسی.
چو بسترز خاک است و بالین ز خشت درختی چرا باید امروز کشت.
فردوسی.
همه خاک دارند بالین و خشت خنک آنکه جزتخم نیکی نکشت.
فردوسی.
سپهر بلند ار کشد زین توسرانجام خشت است بالین تو.
فردوسی.
ز خفتان شایسته بد بسترش به بالین نهاد آن کشی مغفرش.
فردوسی.
فکندگان سنان ترا به روز نبردز کشتگان بود ای شاه بستر و بالین.
فرخی.
از آرزوی جنگ زره داری بستروز دوستی جنگ سپر داری بالین.
فرخی.
همی گفتی چنین دل خسته رامین دل از آرام دور و تن ز بالین.
( ویس و رامین ).
چو از بالین خزت سرگرایدترا جزخاک بالینی نباید.
( ویس و رامین ).
تا سحرگه ز بس اندیشه نجست از من سر من جز که سر زانوی من بالین.
ناصرخسرو.
بالینت اگرچه خوب و نرم است سر خیره منه بزیر بالین.
ناصرخسرو.
بالین سر از هوس تهی کن بیشتر بخوانید ...فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. بالش، آنچه در موقع خواب بر آن تکیه دهند.
۳. آن قسمت از بستر یا تختخواب که طرف سر و سینه واقع می شود.
گویش مازنی
جدول کلمات
مترادف ها
بالین
بالین، کنار بستر
بالین
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
بالین و بالشت ؛
اگر از زاویه ی قانون قلب ها و منقلب شدن حروف به سمت حروف دیگر جهت ایجاد کلمات در ابعاد کاربردی مختلف به دلیل نقطه و محل مشترک صدور آوا از ابزارهای کلامی واقع شده در دهان به حرف ( ر ) در کلمه ی بار نگاه کنیم حرف ( ر ل ) قابل تبدیل به همدیگر می باشند.
... [مشاهده متن کامل]
یعنی عینیت و انطباق مفهوم کلمه ی بار در عالم هستی باعث بَرآمدن و بارآمدن و بالا آمدن می شود. به عنوان مثال کلمه ی بالشت که به عنوان یک بالین ، کیسه پارچه ی دارای بار می باشد باعث بالا آمدن سر انسان به عنوان بالین در زیر سر هنگام خوابیدن می باشد.
درک بهتر مطلب فوق مرتبط با تحلیل و تفسیر کلمات هم خانواده با کلمه ی بار و بال در متن زیر تبیین شده است ؛
burner ؛
در زبان انگلیسی با ترجمه ی فارسی کلمه ی بِرنِر با نگارش burner به معنی مشعل رایج و برگردان شده است.
تعریف مشعل برای کلمه ی برنر یک تعریف موازی و غیرانطباقی با مصدر کلمه ی برنر می باشد.
اگر بخواهیم یک تعریف انطباقی بر مبنای مصدر و بن واژه برای کلمه ی برنر داشته باشیم کلمات ( باردهنده ، باررسان ، انرژی دهنده و نیرو رسان ) قابل ارایه می باشد.
مفهوم کلمه ی برنر مرتبط با کلمات هم خانواده در متن زیر تحلیل و تبیین شده است ؛
بارنیا ؛ بار دهنده ، نیرو رسان ، انرژی دهنده
این کلمه با ریشه ی بار در کلماتی مثل ؛
( ابر ، باران ، عبور ، باری تعالی ، بِرنِر ، باراد ، پُربار تر ، بارتر ، برتر ، باریک به مفهوم کم بار ، باروت ، باربد و. . . )
قابل مشاهده است.
مفهوم بار دادن و باررسانی در عالم هستی منتج به برآمدن و بارآمدن و بارتر شدن به معنی برتر شدن و پُربارتر شدن می شود.
باری تعالی ؛ برتر و متعالی
باری ؛ دارای بار
در صنعت به الکترودهای جوشکاری باری و به میله گردها Round bar گفته می شود.
اصطلاح برنده شدن و بِرَند در اجناس و کالاهای تبلیغاتی نیز منشعب از کلمه ی برتری با ریخت قبل تر آن بارنده و بارانده به معنی دارای برتری و پرباری و پُربار بودن می باشد.
برادر ؛ براتر ، باراتر ، برتر ، دارای برتری ، باردهنده و ایجاد کننده ی برتری
بریتانیا ؛ سرزمین برتر و دارای برتری
اگر از زاویه ی قانون قلب ها و منقلب شدن حروف به سمت حروف دیگر جهت ایجاد کلمات در ابعاد کاربردی مختلف به دلیل نقطه و محل مشترک صدور آوا از ابزارهای کلامی واقع شده در دهان به حرف ( ر ) در کلمه ی بار نگاه کنیم حرف ( ر ل ) قابل تبدیل به همدیگر می باشند.
... [مشاهده متن کامل]
یعنی عینیت و انطباق مفهوم کلمه ی بار در عالم هستی باعث بَرآمدن و بارآمدن و بالا آمدن می شود. به عنوان مثال کلمه ی بالشت که به عنوان یک بالین ، کیسه پارچه ی دارای بار می باشد باعث بالا آمدن سر انسان به عنوان بالین در زیر سر هنگام خوابیدن می باشد.
درک بهتر مطلب فوق مرتبط با تحلیل و تفسیر کلمات هم خانواده با کلمه ی بار و بال در متن زیر تبیین شده است ؛
در زبان انگلیسی با ترجمه ی فارسی کلمه ی بِرنِر با نگارش burner به معنی مشعل رایج و برگردان شده است.
تعریف مشعل برای کلمه ی برنر یک تعریف موازی و غیرانطباقی با مصدر کلمه ی برنر می باشد.
اگر بخواهیم یک تعریف انطباقی بر مبنای مصدر و بن واژه برای کلمه ی برنر داشته باشیم کلمات ( باردهنده ، باررسان ، انرژی دهنده و نیرو رسان ) قابل ارایه می باشد.
مفهوم کلمه ی برنر مرتبط با کلمات هم خانواده در متن زیر تحلیل و تبیین شده است ؛
بارنیا ؛ بار دهنده ، نیرو رسان ، انرژی دهنده
این کلمه با ریشه ی بار در کلماتی مثل ؛
( ابر ، باران ، عبور ، باری تعالی ، بِرنِر ، باراد ، پُربار تر ، بارتر ، برتر ، باریک به مفهوم کم بار ، باروت ، باربد و. . . )
قابل مشاهده است.
مفهوم بار دادن و باررسانی در عالم هستی منتج به برآمدن و بارآمدن و بارتر شدن به معنی برتر شدن و پُربارتر شدن می شود.
باری تعالی ؛ برتر و متعالی
باری ؛ دارای بار
در صنعت به الکترودهای جوشکاری باری و به میله گردها Round bar گفته می شود.
اصطلاح برنده شدن و بِرَند در اجناس و کالاهای تبلیغاتی نیز منشعب از کلمه ی برتری با ریخت قبل تر آن بارنده و بارانده به معنی دارای برتری و پرباری و پُربار بودن می باشد.
برادر ؛ براتر ، باراتر ، برتر ، دارای برتری ، باردهنده و ایجاد کننده ی برتری
بریتانیا ؛ سرزمین برتر و دارای برتری
بستر, نهالین
واژه بالین
معادل ابجد 93
تعداد حروف 5
تلفظ bālin
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: bālēn و bālīn]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی bAlin
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی عمید
معادل ابجد 93
تعداد حروف 5
تلفظ bālin
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: bālēn و bālīn]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی bAlin
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی عمید
باسلام و عرض ادب
بالین در معنی خاص خود که متأسفانه در نوشتارها کمتر به این معانی توجه می شود، به رختخواب پهن شده اطلاق می گردد. مثال: جمعی از مسئولین بر بالین وی حاضر شدند. اگر موافقت گردد، بالین یعنی� بستر پهن شده� با تشکر
بالین در معنی خاص خود که متأسفانه در نوشتارها کمتر به این معانی توجه می شود، به رختخواب پهن شده اطلاق می گردد. مثال: جمعی از مسئولین بر بالین وی حاضر شدند. اگر موافقت گردد، بالین یعنی� بستر پهن شده� با تشکر
سلام و عرض ادب
کلمات فارسی گاهی باید در جای خاص خود به کار روند که متاسفانه کمتر مورد توجه قرار می گیرد. بالین یا همان رختخواب که نام های دیگری هم دارد، به بستری اطلاق می شود که پهن شده و شخصی در آن استراحت کند. مثال: جمعی از مسئولین بر بالین وی حاضر شدند.
... [مشاهده متن کامل]
پس بالین اگر مورد تأیید قرار گیرد، در معنای خاص خود یعنی �بستر پهن شده�
با تشکر
کلمات فارسی گاهی باید در جای خاص خود به کار روند که متاسفانه کمتر مورد توجه قرار می گیرد. بالین یا همان رختخواب که نام های دیگری هم دارد، به بستری اطلاق می شود که پهن شده و شخصی در آن استراحت کند. مثال: جمعی از مسئولین بر بالین وی حاضر شدند.
... [مشاهده متن کامل]
پس بالین اگر مورد تأیید قرار گیرد، در معنای خاص خود یعنی �بستر پهن شده�
با تشکر
بستر
بالین بستر بدن
بالین:منسوب به بال، طرف بازو.
مانند؛
سَرین:منسوب به سر، طرف سر.
پایین:منسوب به پا، طرف پا.
مانند؛
سَرین:منسوب به سر، طرف سر.
پایین:منسوب به پا، طرف پا.
بالین: در پهلوی بالن bālēn بوده است .
( ( که ایدون به بالین شیرآمدی
ستمکاره مرد دلیر آمدی ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 313. )
( ( که ایدون به بالین شیرآمدی
ستمکاره مرد دلیر آمدی ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 313. )
بستر، بالش، بالشت، متکا