بالفرض. [ بِل ْ ف َ ] ( ع ق مرکب ) ( از: ب + ال + فرض ). بطور فرض وپندار. فرضاً. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به فرض شود.
فرضا از روی فرض : داری آن مایه که گر مصلحتی را بالفرض بانگ پرنور زند پاس تو کز سایه بکاه . ( وحشی )بطور فرض و پندار